برو کارت درسته..فقط اگه وایسادی برای استراحت,به راهی که اومدی نگاه کن و ببین,اگه از چه راهی نمیومدی بهتر بود...اینه فهمیدن اینکه درست زندگی میکنم یا نه!
چقدرا ینجا سوت و کور شده...
یادت به خیر اولین وبلاگ عمرم!!
حالا سرم با دوتا وبلاگ پرطرفدار دیگه گرمه...
بهت سر نمیزنم...بیمعرت شدیم این روزها..
چرا بعضی وقتها که از کسی انتظار نداری بی محبتی میبینی؟؟
چرا بعضی وقتها غرورت زیرپای یک نفر له میشه؟؟
چرا بعضی وقتها که همه چی سرجاشه یک اتفاقی می افته که اصلا انتظارش رو نداری؟؟
سعی میکنم یک طوری رفتار کنم که انگار هیچ اتفاقی نیافتده...
در
پی شدت گرفتن بحرانهای جهانی و نیز ظلم و ستم فراوان به مسلمانان ـ و
بویژه شیعیان در بحرین، عربستان، آذربایجان و پاکستان تعدادی از طلاب حوزه
علمیه قم و نیز فعالان سایبری حزب الله، برنامهای تحت عنوان 40 روز دعا و
تضرع برای تعجیل در فرج را برنامهریزی کردهاند.
این برنامه که از «روایات 40 روز گریه بنی اسرائیل برای فرج و نجات از دست
فرعون» الگو گرفته است، از روز اول ذوالحجه آغاز و تا روز عاشورای امسال
ادامه خواهد داشت و میتواند به شکل فردی و یا در هیأتهای مذهبی انجام
شود.
متن بیانیه این طلاب به شرح زیر است:
ستاد مبازه با فتنه پ نه پبه بابام گفتم سوئیچ ماشینو بده ...... گفت : می خوای بری جایی؟ ... گفتم : بله پدر عزیزم)ستاد مبارزه با فتنه ی پَ نَ پَ - واحد فرزند صالح(به دوستم گفتم برو بالا نردبون چراغ و ببند گفت بچرخونمش؟میگم اگه سختت میشه تو بگیرش من نردبون و میچرخونمرفتم خونه سالمندان عیادت پدربزرگم,مسئول اونجا میپرسه:شمام اومدین عیادت؟میگم نه خونه سالمندان طلبیده اومدیم زیارترفتم ساندویچی، میگم آقا یه هات داگ با سس مخصوص بدین. میگه میل می کنید؟ میگم: بله، دستتون درد نکنه)گشت مبارزه با فتنه پـَ نه پـَ ، واحد سیار غذاخوری ها و رستوران ها(میخوام مسواک بزنممامانم می پرسه میخوای مسواک بزنی؟؟میگم بله مامان جون..میگه خمیر دندونم روش میزنی؟؟میگم بله مامان جان..میگه خاک تو سرت این همه موقعیت پ ن پ درست کردم واست استفاده نکردیمنم گفتم پ ن پ خز شده مامان جونبچه داییم به دنیا اومده. همه خوشحال و اینا. مامان بزرگم برگشته میگه حالا میخاین براش اسم بذارین؟میگم...اگه شما صلاح بدونین)ستاد مبارزه با فتنه ی پَ نَ پَ – واحد احترام به بزرگتر)به مامانم میگم پول بده!!!میگه اونایی که دو روز پیش گرفتی چی شد؟؟نکنه همشو خرج کردی؟؟؟ تا اومدم بگم پـَـ ....زد تو دهنم,نذاشت حرف بزنمن فقط میخواستم بگم پـَـَـس اندازشون کردمماه رمضونی 6 صبح رفتم تهران، 9 شب برگشتم خونه خسته و کوفته میپرسم مامان شام چی داریم؟میگه گشنته ؟ چند ثانیه سکوت میکنم، چشامو میبندم و یه نفس عمیق میکشم . آروم و با طمانینه میگم : بله گشنمه]ستاد مبارزه با فتنه پــَ نــَ پــَ - واحد کظم غیظ [رفتم سوپری گفتم یک نوشابه زرد بدیدفروشنده گفت: منظورتون نوشابه پرتقالی که نارنجی رنگه؟گفتم: بله، منظورم همون بود. ببخشید)ستاد مبارزه با فتنه پـ نـ پـ واحد فرهنگسازی به جای حاضر جوابی(